قصر سیاه 3
هشدار:
این پارت دارای صحنه های لوکانتی و همچنین اشنایی ادرین و مری باهم هست
از زبان ماری :
داشتم به سمت خونه می رفتم که یک پسره من را کشید تو یک کوچه ی تاریک
از دوتا دندون نیشش فهمیدم خون اشام هست پس سریع اسپری را در اوردم و به سمتش اسپری کردم اما اون خندید
پسره :ها ها تو چقدر احمقی
من : تو ..تو یک درا..کولایی
پسره :اره ولی من چرا باید به تو جواب پس بدم
و در یک حرکت ناگهانی دندان های نیشش رو تو گردنم فرو برد و بعد هم سیاهی مطلق
از زبان فرد نا شناس:
اوف چه خون خوشمزه ای داشت اما حیف اون پسره دیدم
از زبان لوکا:
به سمت مری رفتم چند بار تکونش دادم تا بیدار شد. و با ترس به من گفت
🐞لوکا چی شده
من : هیچی عزیزم فقط یک خون اشام گازت گرفت
و سفت بغلش کردم وقتی داشتیم میرفتیم مری گفت
🐞لوکا اون خون اشام نبود یک دراکولا بود برای همین اسپری روش عمل نکرد
من با نگرانی بهش نگاه کردم رنگش مثل گچ بود
فردا صبح :
از زبان 🐞:
صبحونه خوردیم و به سمت دانشگاه حرکت کردیم اما وسط را یادم اومد گوشیم را بر نداشتم به بچه ها گفتم و برگشتم خونه تا گوشیم را بردارم.