قصر سیاه 4.5

صفا · 04:32 1400/04/18

خب از این به بعد هر کس که در میراکلس داشت حیوان میراکلسش علاماتش هست اگر هم نداره اول اسمش از زبان🐞: گوشیم رو که برداشتم داشتم به سمت مدرسه میرفتم که یک دریچه (مثل دریچه می بانیکس فقط سیاه ) دیدم همچون لحظه کنجکاویم گل کرد رفتم ببینم چیه از زبان خودم (نویسنده) دخترک کنجکاو وارد دریچه شد به دوروبرش نگاه کرد او داخل یک قصر بود قصری با تم مشکی که بعضی از جا های ان قرمز و سبز بود از ان طرف دارین پادشاه خون اسم هامشغول قدم زدن در قصر بود که دخترک انسانی را دید که با تعجب به اطرافش نگاه می کند با یاد داوری دخترک دیروز و شباهت او و این دختر نیشخندی زد و به سمت دختر حمله و شد از زبان 🐱: به سمتش حمله کردم و با حرکت ناگهانی اون رو بیهوش قبل از اینکه دندان میشم را در گردنش فرو ببرم به چهره اش نگاه کردم خیلی زیبا بود درست مثل کاگامی مو های ابریشمی داشت خونش هم که دیروز امتحان کردم دلم نمی خواست او را بکشم یا ول کنم برای همین اون را به اتاق قبلی کاگامی بردم 20 دقیقه بعد درست وقت جلسه بود به اتاق جلسه رفتم در اتاق فقط من ,فیلیکس و وزیر بودیم وزیر خواست حرف بزنه که. 🐱وزیر اعظم ایا این درست که یک انسان در قلمرو خون اشام ها باشه وزیر :ببخشیم قربان امروز وقتی یکی از سرهنگ ها از تلپورت رد شده یاد شده ان را ببنده لطفا اورا خب از این به بعد هر کس که در میراکلس داشت حیوان میراکلسش علاماتش هست اگر هم نداره اول اسمش از زبان🐞: گوشیم رو که برداشتم داشتم به سمت مدرسه میرفتم که یک دریچه (مثل دریچه می بانیکس فقط سیاه ) دیدم همچون لحظه کنجکاویم گل کرد رفتم ببینم چیه از زبان خودم (نویسنده) دخترک کنجکاو وارد دریچه شد به دوروبرش نگاه کرد او داخل یک قصر بود قصری با تم مشکی که بعضی از جا های ان قرمز و سبز بود از ان طرف دارین پادشاه خون اسم هامشغول قدم زدن در قصر بود که دخترک انسانی را دید که با تعجب به اطرافش نگاه می کند با یاد داوری دخترک دیروز و شباهت او و این دختر نیشخندی زد و به سمت دختر حمله و شد از زبان 🐱: به سمتش حمله کردم و با حرکت ناگهانی اون رو بیهوش قبل از اینکه دندان میشم را در گردنش فرو ببرم به چهره اش نگاه کردم خیلی زیبا بود درست مثل کاگامی مو های ابریشمی داشت خونش هم که دیروز امتحان کردم دلم نمی خواست او را بکشم یا ول کنم برای همین اون را به اتاق قبلی کاگامی بردم 20 دقیقه بعد درست وقت جلسه بود به اتاق جلسه رفتم در اتاق فقط من ,فیلیکس و وزیر بودیم وزیر خواست حرف بزنه که. 🐱وزیر اعظم ایا این درست که یک انسان در قلمرو خون اشام ها باشه وزیر :ببخشیم قربان امروز وقتی یکی از سرهنگ ها از تلپورت رد شده یاد شده ان را ببنده لطفا اورا ببخشید .

زبان 🐱:

 

 

 

🐱 باشه چون اون انسان خوشگل بود و خون خوشمزه ای داشت اون را می بخشم ولی اگر دوباره تکرار بشه پخ پخ🔪💀🔪💀🔪💀

 

 

 

وزیر:چشم قربان

 

🐱میتونی بری

 

بعد از اینکه این وزیر خنگول رفت فیلیکس گفت (×علامت فیلی)

 

 

 

×دارین میشه توضیح. بدی

 

 

 

منم سیر تا پیاز ماجرا رو بهش گفتم

 

 

 

×ادرین میشه منم ببینمش

 

 

 

سری به نشونه می تایید دادم و به سمت اتاق دختره راه افتادم(کاتی: چی تو پارت قبل که اتاق کاگامی بود )ببند دهنو الان اتاق اون وقتی درو باز کردم دختر رو دیدم که داشت دستشو از لای زنجیر در میره تا مارو دید جیغ فرا بنفشه کشید که گوشان درد گرفت وقتی جیغ کشیدش تمام شد با لکنت گفت

 

 

 

🐞شما کی هستید

 

 

 

🐱ام خب من زیاد برای انسان ها خودم رو معرفی نمی کنم اما برای تو استثنا قاعل می شوم خب من ادرین اگراست هستم پادشاه خون اشام ها و یک دراکولا اینم برادرم فیلیکس هست سوالی نیست (کاتی +کاترینا:جیغ الان دقیق 23 بازی پرسپولیس و یک کل زد آفرین. من :ای خدا ارام بگیرید بزارید دو سه تا دیگه بزنن بعد شادی کنید حالا از بحث منحرف نشید برید بقیه داستان)

 

 

 

🐞چرا من رو آوردید اینجا

 

 

 

🐱این سوال رو من باید از شما بپرسم که شما در قصر من چیکار میکنید

 

 

 

🐞من فقط کنجکاو بودم

 

 

 

🐱خب میدونی خانم کوچولو به خاطر کنجکاوی ت الان جون خانواده ات در خطره

 

 

 

🐞چی چرا جون اونها

 

 

 

🐱خب چون الان تو به دنیا ی ما اومدی یعنی راهش رو بلدی پس می تونی به بقیه انسان ها هم بگی اگه ولت کنیم حالا تو 2 تا راه حل داری 1 اینکه فرار کنی و به بقیه بگی و هم خودت و هم خانوادت بمیرین2 اینجا بمونی و خونت را من هر روز بخورم و اینجا در رامش باشی

 

 

 

بعد از کمی فکر کردن گفت

 

 

 

🐞باشه من اینجا می مونم

 

 

 

🐱اه شما انسان ها برای خانوادتون هر کاری می کنید